🦋nest of love🦋
🥺❤️پارت اولو آوردم🌟بپر🌟ادامه🌟👈
اسمم ملیساس علاقه زیادی به کیپاپ دارم کلا کیپاپ گوش
میدم 14,سالمه برخلاف خیلیا من غمی چیزی ندارم یا
مثلاً تنها نیستم و افسرده نیستم وابسته نیستم و تا ب حال
عاشق نشدم
از مکان های اجتماعی بدم میاد از نظر همه من درونگرام
من دروغ نمیگم فقط راستشو به همه نمیگم
__________
امید وارم رمانم حمایت کافی داشته باشه
و امید وارم از رمانم خوشتون بیاد
بیا پایین 👇🎶
________________-_______-_____________________
Marinette🐾
چشمامو به سختی باز کردم
همه جارو تار می دیدم
بعد چند دقیقه دوباره از حال رفتم
Adrien🐾
چند روز از بیهوش شدن اون دختر میگذره دوستاش خیلی
نگرانش زخم عمیق چاقوی روی پهلوش باعث شده
خیلی از دکترا نگرانش بشن
حتی گفتن امکان داره حافظه شو از دست داده باشه
روی صندلی نشستم و منتظرم ببینم حالش خوب میشه یا ن
میشناختمش اون دخترو همه میشناسن حتی پرستارا و دکترا
پلیس نتونسته بفهمه کی این کارو کرده
از سرجام بلند شدم و وارد اتاقش شدم مثل همیشه بیهوش بود
به گفته ی دکترا اگه امروز بهوش نیاد نمیتونه زنده بمونه
به احتمال خیلی کمی میتونه طاقت بیاره
از طرفی اون ی دختره
کاش حداقل پسر بود
روی صندلی کنار تخت نشستم نفس عمیقی کشیدم
به دستش نگاه کردم حلقه ای نداشت
یعنی هنوز ازدواج نکرده و نامزدی هم نداره
توی فکر بودم که حس کردم دستش تکون خورد
از سر جام بلند شدم چند قدمی عقب رفتم که به پرستار
بگم ولی مطمئنم نبودم که درست دیدم یا ن
نگاهم به دستش بود که دوباره تکون خورد
زود از اتاق خارج شدم و به سمت پرستارش رفتم و
_ دستش تکون خورد
_مطمئنی؟
_اره مطمئنم
_خیلی خب شما برید مراقبش باشید من به دکترش زنگ
بزنم و بهش بگم بیاد بیمارستان
سری تکون دادم و برگشتم به اتاقش
به محض ورود به اتاقش نشستم روی صندلی و منتظر
موندم دکترش بیاد
داشتم توی فکر بودم که صدایی شنیدم بهش نگاه کردم
Marinette🐾
چشامو باز کردم اینبار همه چی رو واضح می دیدم
کنار تخت ی نفر نشسته بود نمیشناختمش
یکم به دور و برم نگاه کردم و متوجه شدم توی بیمارستانم
میخواستم بدونم چرا اینجام رو به پسری که کنارم نشسته
بود لب زدم
_ ب ب ببخشید من من اینجا چیکار میکنم
با تعجب بهم نگاه کرد......
________________
بدون شرط 👑🔥
حمایت ♥️ حمایت ♥️
نظری درمورد بهتر کردن رمان داری بهم بگو خوشحال میشم بدونم چطور میشه رمان رو بهتر کرد🌟👑