👑دوتاج نفرین شده👑P3
😊
اوههه... أوم باش الکس آروم o(╥﹏╥)o
من باید قوی باشم. خب باهم مرور میکنیم (๑•﹏•).
☆مقصد اول اتاقه میرم لباسامو عوض کنم بعدش یه کیف برای خودم برمیدارم چندتا سلاح لازم دارم بعدش از قصر خارج میشم.. ☆
خیلی با احتیاد حرکت میکردم باید مراقب باشم (눈_눈)
-بانوی من!
تا اومدم جیغ بزنم دستشو گذاشت جلوی دهنم!
-آدم مریض! سر دسته؟ (ಡωಡ)
-کجا میخواین برین؟
جوابی ندادمو به راهم ادامه دادم... خوشبختانه انقدر سرشون مشغول بود که متوجه حضورم نشدن همین که میخواستم لباسامو عوض کنم که پیتر خنگ وارد شد!
-هعی!
-شما باید بهم بگین کجا میرید باید مراقبتون باشم.
خنده تمسخر آمیزی کردمو رفتم پشت کمد لباسامو عوض کردم موهامو باز گذاشتمو کیفمو مرتب کردم با احتیاد اومدم بیرون.
همینجوری داشتم میرفتم که...
-سلام خوشگله.
وخندید. همون موقع پیتر با یه حرکت کشتش! موهاشو کنار زد و گفت(از سر جذابیت)
-حالا فهمیدین من برای چی باید بیام؟
اوفــــــــ... اهمیتی ندادم (▼へ▼メ). با کمک پیتر تونستم از قصر بیا بیرون.
-کجا میرین؟
-پیش پدر بزرگم.
-تو جنگل؟؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب داستان از الان به بعد داره شروع میشه حمایتتت کنیددد ﾍ(;´Д｀ﾍ)
