تصویر هدر بخش پست‌ها

💎💎rare diamond💎💎

خوش اومدین امیدوارم از پساتای قشنگمون خوشتون بیاد😊

🌼شروعی از نوع🌼

🌼شروعی از نوع🌼

| 🎀 𝒜𝓎𝓊𝓂𝓊 🎀

 

من خودم عاشق این رمانمم و همه ی پارتاش آماده ست اکه حمایت خوب باشه میزارم😊

🧁معرفی🧁

اسم: میرا🌈

فامیلی: استندی🌷

اخلاق: مهربون،با ادب، جدی، زیبا، نرم💎

🌼شخصیت اصلی🌼

🧁معرفی🧁

اسن: مارلی🌈

فامیلی:___

شخصیت: مهربون، زیبا، باادب، باهوش، هنرمند تو سلاح های سرد💎

🌼شخصیت اصلی میرا🌼

🌼شروعی دوباره🌼
☆P1☆
"میرا"
تلفونو قطع کردمو لبخند زدم. بازم برای پول درآوردن باید آدم میکشتم. 
لباسامو پوشیدمو موهای زردمو بستم. 
همیشه بین بقیه اعضای این سازمان من حرفه ای ترینم! 
البته تعریفی از خودم نکرما!(لبخند ملیح) 
اونا بهم میگن.خب راستش من هیچ وقت شکست نمیخورم!
⏰چند ساعت و دقیقه کشتن هم ⏰
آه... باورم نمیشه شکست خوردمو عین آبشار داره ازم خون میره! 
من... من باید زند...(سیاهی نشانه مرگ) 
وقتی چشامو باز کردم هیچ دردی نداشتم... آروم موهامو کنار زدم. 
خیلی عجیبه.. من روی یه تخت گرون و با یه توری که از ورود پشه جلوگیری میکنه دراز کشیده بودم! آروم خمیازه ای کشیدم که.. 
(جـــــــیغ) 
دستام.... دستاممممم عین یه بچه 8ساله شده بود!!  
عین فلش پاشدم رفتم جلوی آینه.... دختر روبه روم... 
موهاش زرد بودو چشماش آبی و درست حدس زدم اون 8ساله اش بود.. 
شاید چیزی درمورد تناسخ شنیده باشم اما باورش نکردم! 
صدای قدم های پا اومدو دستگیره در تگون خوردو در باز شد. 
"خدمتکار" 
-صبح بخیر بانومارلی! 
خیلی مشکوک میزدن سابقه نداشتن که صبح پاشن و خودشون موهاشونو شونه بزنن. 
☆صبح بخیر خانم! 
چه با ادب! 
"مارلی" 
تمام سیعمو کردم با ادب باشم... این طور که بنظر میرسه من به گذشته تناسخ پیدا کردم.. و لباساشون... سلطنتیه!!